سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستان تو سه کسند و دشمنانت سه کس . امّا دوستان تو . دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن توست ، و دشمنانت : دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن توست . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 11:41 صبح

تقدیر, تقویم انسان های عادی ست و تغییر, تدبیر انسان های عالیست... 


دوشنبه 89 بهمن 18 , ساعت 8:11 عصر

امشب وقت نماز مغرب و عشاء موسسه بودم, من بودم و سه تا از بچه ها (ا.ش.  ؛  ش.ر.  ؛  ح.ش.) , خوب, اولش رفتم توی حیاط اذان گفتم و بعدش هم رفتم طبقه بالا و اقامه رو بلند خوندم و نماز رو شروع کردم. برخلاف انتظار, بچه ها توجهی به اقامه نماز نکردند و در اتاق مجاور جمع شدن و شروع کردند به حرف زدن درباره موضوعاتی مثل ایکس باکس و بازی های رایانه ای و از این قبیل حرفا...

اما تا اینجاش توصیف مکان و زمان بود اما اصل حرفم: یکی از آیات قرآن کریم می فرماید: ( ان الله و ملائکته یصلون علی النبی, یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) , این آیه می فرماید که خود خداوند متعال و همه ملائکه (و به تبع آن همه انبیا و شهدا و صدیقین) بر رسول خدا, محمد مصطفی درود و سلام میفرستند و سپس ((مومنان)) را دعوت می کند که شما نیز بر ایشان سلام و درود بفرستید. یعنی اینکه همه عالم وجود و همه ذرات هستی و حتی خود خداوند متعال نیز بر رسول گرامی اسلام درود میفرستند و مومنان و سایرین نیز اگر میخواهند از این قافله عقب نمانند و از این فیض محروم نمانند به تبعیت از الله و ملائکه بر ایشان سلام و درود فرستند. اینم از مقدمه بحث.

حالو! دقت کنید: هرگاه وقت اذان میشود, درهای رحمت الهی گشوده می گردد و فضای عالم معنا تغییر میکند و همه موجودات متوجه خداوند متعال می شوند و از آن معدن نامتناهی طلب فیض و رحمت و کمال و نور و رشد میکنند. لذا در این ساعات معنوی بعد از اذان که همه موجودات و حتی در و دیوار اطرافمان متوجه خدا هستند؛ این از نهایت غفلت ماست که از این قافله نور جا بمانیم و چون افراد به خواب رفته و چون کرمی که در تار ظلمت تنیده به دور خود سرگردان است باشیم. اذان که گفته شده شخص اول عالم یعنی مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) قامت به نماز میبندند و به تبعیت از ایشان همه اولیاء الهی و صدیقین و عارفان و مومنان و نمازگزاران در مساجد و منازل رو به سوی پروردگار می کنند و  آنکس که ازین لحظات غفلت کند, چون وامانده ای تنها از دیگران و عقب مانده ای از خیل عاشقان در زیان و خسران باقی می ماند و ایکاش بفهمد که این بی توجهی به قیمت بی پشت و پناه شدنش تمام میشود چراکه اگر از همه ذرات عالم هستی و از شخص اول عالم وجود عقب ماندی , چه بسا بواسطه سنت های الهی آنها نیز تو را در عرصه های مختلف فردی, خانوادگی, اجتماعی, اقتصادی, عاطفی, روانی و غیره و مهم تر از همه, عرصه های سهمناک اخروی تنها بگذارند که به قول معروف کبوتر با کبوتر , باز با باز.... یعنی که تو که با ما نبودی و همراهی ما نمیکردی و توجهت به امور کم ارزش و حتی بی ارزش معطوف بود ؛ اینک چه انتظاری داری که از توجه و حمایت پرورگار برخوردار باشی تا ساز و کار و اسباب عالم دنیا را در جهت حمایت از تو و کمک به مشکلات تو در همه این عرصه های گوناگون همراه نماید که در قرآن کریم فرموده: عاقبت و سرانجام خوش مختص پرهیزکاران است...

لذا شمایی که داری این یادداشت رو میخونی اگه خودت رو نخبه میدونی و یا در مسیر نخبگی و یا دوست داری نخبه بشی , بدون که با این وضع نگرش این دوستان ما به خود و خدا و هستی ؛ این نخبگی بی سرانجام است و بقول معروف: این ره که تو میروی به ترکستان است! همین!


سه شنبه 89 بهمن 12 , ساعت 9:14 صبح

سلام بر پیامبر نور , سلام بر پیامبری که آموزه اش آموختن بود و میفرمود که از دو حال بیرون نباشید : " مُتَعَلِّماً  اَو  مُتَحَدِّثا " یا از دیگران بیاموزید یا آموزگار دیگران باشید...


چهارشنبه 89 بهمن 6 , ساعت 9:13 صبح

سلام و صبح به خیر

گفتم صبح به خیر چون این مطلب رو دارم صبح اول وقت مینویسم. عرضم به حضورتان که سه شنبه 5 بهمن 89 مصادف با اربعین حسینی در شیراز تشییع دو تن از شهدای گمنام رو داشتیم. روز قبلش ساعت و مکان برنامه تشییع رو برای چند نفر از دوستان و بر و بچ پیامک زدم با این مضمون که فردا در فلان ساعت و فلان مکان تشییع شهداست و همین. حدودای ساعت 11 صبح سه شنبه و اواخر برنامه بود که یه پیامک از یکی از بچه های موسسه (ط م) بهم رسید که عذر خواهی کرده بود و گفته بود که بخاطر اینکه مدرسه داره موفق به حضور نیست. بلافاصله براش پیامک زدم که مگه روز اربعین هم مدرسه داری؟!!! جواب داد: ««پیامک شما (که دیروزش فرستاده بودم) تازه ده صبح امروز رسیده و فکر کردم برنامه مربوط به فردا (یعنی پنجشنبه) هست و لذا من دیر متوجه این برنامه شدم.»» تا اینجای ماجرا فقط یه تعریف بود تا به اصل موضوع برسیم. همون موقع به ذهنم مطالبی رسید که براش پیامک زدم و این پیامک ها رو عینا براتون مینویسم:

(پیامک 1)  ها... ((شاید)) بهتر شد که اینجوری شد و دیر متوجه برنامه امروز شدی!!!

(پیامک 2) متوجه منظورم نشدی...

(پیامک 3) ما معمولا نیت انجام مستحبات رو داریم اما یا اراده انجامش و یا توفیق الهی اش رو نداریم لذا اگه (ناخواسته) از مستحبی باز بمونیم، به خاطر نیتی که داشتیم اجرش رو میبریم بویژه که معمولا در این موارد افسوس و غبطه هم میخوریم.

(پیامک 4) میشه تصور کرد که در علم خدا بوده که اگه میدونستی این مراسم مال امروزه , به یکی از این دو ولیل نمیومدی و دچار زیان و خسارت میشدی اما فضل خدا میخواسته که صواب و بهره اش را ببری و لذا تو را دچار خطا در محاسبه و دیرفهمی کرد یعنی آش خورده و دهان نسوخته!!!

(پیامک 5) حالا گرفتی منظورم رو که چرا گفتم شاید بهتر شد که دیر فهمیدی!!؟؟

(پیامک 6) نتیجه: انقدر صفات الهی در تعداد و شدت ظهور نامتناهی هست که ذهن انسان در درک سنت های الهی متحیره اما معرفت الله در حد خودمان بسیار لذت بخشه.

پایان یادداشت. این یادداشت رو خوب و با دقت بخونید.


یکشنبه 89 بهمن 3 , ساعت 3:23 عصر

امروز برای یکی از بچه های موسسه (ح ش) ؛ (توضیح اینکه منظورم دانش آموزان عضو موسسه نخبگان هست) , داشتم میگفتم: براش یه حدیث از امیر مومنان (سلام الله علیه) فرستادم(پیامک زدم) که حضرت فرموده: ((( هرگز در خشم کردن شتاب نکن زیرا بصورت عادت بر تو مسلط میشود. )))                           فارغ از موضوع و محتوای حدیث و ارزش کاربردی اون, چیزایی به ذهنم اومد که براش پیامک زدم تا اهمیت توجه به احادیث معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) رو درک کنه. اون مطالب اینا بود:                         اینکه اینگونه احادیث ایشان محدود به حدی نیست!! یعنی برای همه زمان ها و مکان ها و خطاب به همه انسان ها و نفوس آمده. توضیح مصداقی اینکه همین اکنون که تو (منظورم ح ش بود) و همچنین تو (منظورم خود تو که داری این یادداشت رو میخونی) این حدیث بهت منتقل شده, یقینا در علم و نیت معصوم بوده ای که شخص تو را نیز در خطاب در نظر داشته چون میدانسته که دقیقا در این زمان و مکان این گفتار ارزشمند به تو میرسد و باید باور کنیم که در این لحظات شخص ما مورد خطاب شخص معصوم قرار گرفته و نه اینکه گفتار ایشان برای ما نقل قول شده باشد بلکه ما مستقیما مورد توجه و عنایت و نظر و نیت ایشان برای شنیدن این سخن قرار گرفته ایم پس به هوش...  امیدوارم گیج نشده باشید, من اینجوری صجبت میکنم آخه یه کمی محسابات ذهنی در قالب کلام پیچیده میشه!!!


یکشنبه 89 بهمن 3 , ساعت 3:4 عصر

به نام دوست

مدت هاست که این وبلاگ در حالت تعطیل و رهاشده هست (Abandoned) اما این اواخر به ذهنم اومده که مطالبی رو بنویسم. این مطالب همون تراوشات ذهنی هست که هر از گاهی در مخیله من میان و میرن و گمونم که اگه یه جایی ثبت و ضبط بشن ممکنه یه روزی به درد بخورن و حتی در آینده ازشون استفاده کنم و به روزشون کنم... پس میخواهم بنویسم!!!


جمعه 89 فروردین 27 , ساعت 9:19 صبح
امیدوارم هرچه گرفتاری داری؛ هر وقت که دیدی دارد انباشته میشود؛ با خدا صحبت کنی.به قرآن نگاه کن که تا نگاه کنی همه را حل میکند. هر وقت دیدی کدر شده ای هر دعا و ذکری که از پدر و مادر یاد گرفته ای؛ همان را با لبت تذکر بده. چرا لبت را روی هم بگذاری تا درونت دم کند و خسته ات کند؟ هر وقت دیدی غم دارد تو را میگیرد با او صحبت کن. صحبت کردن با او ذات غم و حزن را میبرید. اگر یک دوست داشته باشی وقتی با او صحبت میکنید از همه غصه ها خالی میشوی؛ چه دوستی از خدا؛ از پیامبر (صلی الله علیه و آله)؛ از امامانمان(سلام الله علیهم) بهتر....   از سخنان مرحوم دولابی
پنج شنبه 88 فروردین 20 , ساعت 11:28 عصر

عن امیرالمومنین علیه السلام : یا مؤمنُ ، إنّ هذا العِلْمَ والأدبَ ثَمَنُ ‏نفسِکَ ، فاجتَهِدْ فی تَعلُّمِهِما ، فما یَزیدُ مِن عِلمِکَ وأدبِکَ یَزیدُ فی ثَمَنِکَ وقَدْرِکَ .

 امام على علیه السلام : اى مؤمن ! این ((دانش )) و ا((دب)) جان بهاى توست ، پس در فراگرفتن آن دو کوشا باش که هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود ، ((قدر و ارزشت فزونى گیرد)).

این حدیث رو تبرکا نوشتم اما مطلبی که میخوام بگم اینه که:

ای خداوندان مال! الاعتبار الاعتبار!                             

ای خداخوانان قال! الاعتذار الاعتذار!          

ای صاحبان ثروت، عبرت بگیرید و ای کسانی که تنها به زبان خدا را می‌خوانید و خدا در دعای شما حضوری قلبی ندارد، عذرخواهی کنید.

پیش از آن کاین جان عذرآور فرومی‌رد ز نطق

پیش از آن کان چشم عبرت‌بین فروماند ز کار

پیش از رسیدن مرگ...

پند گیرید ای سیاهی‌تان گرفته جای پند!

عذر آرید ای سپیدی‌تان دمیده بر عذار!

جای پند = قلب (در عرفان این قلب است که موعظه و حکمت باید بر آن اثر کند.) یعنی قلبتان سیاه و  موی سفید بر سر و صورتتان آشکار شده

پرده‌تان از پیش دل برداشت صبح رستخیز

پنبه‌تان از گوش بیرون کرد گشت روزگار

روز قیامت و توصیفش دل هایتان را آگاه کرده و تجربه روزگار دانایتان گردانیده.

در فریب‌آباد گیتی چند باید داشت حرص

چشم‌تان چون چشم نرگس، دست چون دست چنار

چرا در این دنیا ی افسون کار چشمتان مدام حریص و دستتان مدام دراز است؟!

از جهان نفس بگریزید تا در کوی عقل

آنچه غم بوده است گردد مر شما را غم‌گسار

از بند تن و هوا و هوس اگر برهید هر انچه تا کنون شما را می آزرد همان دوای شما شود...


دوشنبه 88 فروردین 17 , ساعت 11:4 عصر

گر بند ((لسانی)) گسلد از بندش           ور خاک شود وجود حاجتمندش

بالله که ز مشرق دلش سر نزند         جز مهر علی و یازده فرزندش

همین!!!!!!!!!!!!


دوشنبه 88 فروردین 17 , ساعت 10:52 عصر

آماده باش سفر آخرت نزدیک است

مولای متقیان (صلوات الله علیه) می فرمایند : ((مرگ)) کوبنده‏ترین تهدیدها است و بلاهائى که بر آنها فرود آمده قابل توصیف نیست: سکرات مرگ، و حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم آورد، در سکرات مرگ اعضاء بدنشان سست گردید، و در برابر آن رنگ خود را باختند، سپس کم کم مرگ در آنها نفوذ کرد، ((بین آنها و بین زبانشان جدائى افکند)) و ((او همچنان در میان خانواده خود با چشم نگاه میکند))، و ((با گوشش مى‏شنود))، در حالى که عقلش سالم است، فکرش باقى است، مى‏اندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده، و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است، به یاد ثروتهائى که جمع کرده مى‏افتد، همان ثروتى که در جمع آورى آن چشمها را بهم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک را انباشته و گناه جمع آورى آنها همراه او است، هنگام جدائى از آنها فرا رسیده، براى وارث بجاى مى‏ماند، از آن متنعم میشوند، و از آن بهره مى‏گیرند، راحتى آن براى دیگرى و سنگینى گناهش بر دوش او است، و او در گرو این اموال است، پس او دست خود را از پشیمانى مى‏گزد (و این) بخاطر چیزهائى است که به هنگام مرگ برایش روشن مى‏گردد، او در این حال نسبت به آنچه در زندگى به آن علاقه داشت بى‏اعتنا است. آرزو میکند که: اى کاش آن کس که در گذشته بر ثروت او غبطه مى‏خورد و بر آن حسد مى‏ورزید، او این اموال را جمع کرده بود (((مرگ همچنان بر اعضاء بدنش چیره مى‏شود))) تا آنجا که ((گوشش همچون زبانش از کار مى‏افتد))، بطورى که در میان خانواده‏اش نمى‏تواند با زبانش سخن گوید، و با گوشش بشنود، پیوسته به صورت آنان مى‏نگرد، و حرکات زبانشان را مى‏بیند اما صداى کلام آنان را نمى‏شنود، سپس ((چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مى‏گیرد))، ((((چشم او نیز همچون گوشش از کار خواهد افتاد)))) و (((روح از بدنش خارج مى‏شود)))، و همچون مردارى بین خانواده‏اش مى‏افتد، آن چنانکه از نشستن نزدش وحشت مى‏کنند و از او دور مى‏شوند، نه سوگواران را یارى مى‏کند و نه به آن کس که او را صدا مى‏زند پاسخ مى‏گوید سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمین حمل مى‏کنند، و به دست عملش مى‏سپارند، و از دیدارش براى همیشه چشم مى‏پوشند....


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ